به نام خدا
بهره بردن و استمداد از برکات سحرخیزی در سیره علمای ربانی، امری مشهود است؛ برای دعا کردن و قرائت قرآن، نافله شب، درس خواندن و... که در این نوشتار نمونه هایی از آن را از زبان اساتید بزرگ می خوانیم.
استمداد آیت الله العظمی بروجردی از سحر
مرحوم «آیت الله حق شناس» نقل می کردند که:
«آقای یاسری که پیش نماز مسجد ارک بود، یک سؤالی از آقای بروجردی(ره) کرد.
ایشان فرمودند: «فردا صبح جواب شما را میدهم.»
ایشان عرضکردند: آقا! من عجله دارم!
مرحوم آقای بروجردی فرمودند: «شما یک شب هم خدمت حضرت معصومه (سلام الله علیها) باشید.»
ایشان سؤال کرد: آقا! چه خصوصیتی دارد که شما جواب را به فردا احاله کردید؟
فرمودند: «میخواهم از سحر استمداد بجویم.»
آقای بروجردی(ره) کسی استکه یکی از شاگردانش رهبرکبیر انقلاب است و شاگردان دیگری همچون آقایان داماد، مرتضی حائری و گلپایگانی دارد. چنین کسی میگوید که من از سحر یاری میجویم.»
سحر را از دست مده
حضرت «آیت الله مجتهدی تهرانی» می فرماید:
«سحر را از دست مده. یک ساعت مطالعه سحر، مطابق با چند ساعت مطالعه روز است.
یک بار قسمتی از مُطَوّل را هر چه خواندم نفهمیدم. سحر همینکه بیدار شدم زیر کرسی هنوز وضو نگرفته، خواب آلود کتاب را باز کردم و مطلب را فهمیدم.
یک بار هم دو طلبه را دیدم قبل از اذان صبح کنار حوض مدرسه فیضیه مشغول مباحثه بودند.
استادی از شاگردش پرسید صبحها چه ساعتی شروع به مطالعه می کنی؟ شاگرد گفت: یک ساعت مانده به اذان صبح، استاد گفت، خیلی کم است باید زودتر بیدار شوی.»
فرصت طلایی برای جوان طلبه
مرحوم «آیت الله میرزا جواد تبریزی» دو ساعت قبل از اذان صبح بیدار مىشدند و به تهجد و عبادت مىپرداختند و مىفرمودند:
«به طلبهها بگویید سحرخیز باشند که روزىها در آن ساعات تقسیم مىشود»
و می فرمود:
«طلبه اگر بخواهد در آینده موفق شود، باید سحرخیز باشد، همت داشته باشد و به خود عادت دهد که شب ها زود به خواب رود و از صبحِ زود استفاده کامل بنماید. بزرگان اگر به درجه عالى رسیدند و موفق شدند، به واسطه آن سحرخیزى و استفاده از فرصت ها بوده است:
همت بلند دار که مردان روزگار، از همت بلند به جایى رسیده اند
معروف است که روزى ها را در نیمه شب تقسیم مى کنند و یک طلبه جوان تا توانایى دارد باید این فرصت را از دست ندهد که فردا دیر است. ذهن انسان صبح زود آمادگى فراگیرى کامل دارد، نصیحت من به طلاب محترم آن است اگر بخواهند به جایى برسند، تنبلى را کنار گذاشته و سحرخیز باشند، در آن نیمه شب، ضمن ارتباط معنوى، دروس خود را از ابتدا روز قرار دهند، البته طلبه جوان باید طورى عمل کند که خستگى زودرس بر او عارض نشود.»
بلند شو برایت نخودچى آوردهام
آیت الله سید صادق شیرازی، ماجرایی را از قول مرحوم پدرشان (آیت الله سید مهدی شیرازی) براى بهرهمندى و عبرت آموزى، نقل مىکردند:
«مادرم زنى پارسا و مقید به نماز شب بود. زمانى که بسیار خردسال بودم هر سحرگاه پیش از نماز شب مرا بیدار مىکرد و مىگفت:
«مهدى جان، بلند شو برایت نخودچى آوردهام».
اسم نخودچى را که مىشنیدم بلند مىشدم و مادرم مرا مقابل سجاده خود مىنشاند و یک مشت نخودچى به من مىداد و مىگفت:
«اینها را بخور و به من نگاه کن. یک وقت نخوابى. همه را هم یک دفعه نخور، هر دانه را کاملاً بجو، تمام که شد دیگرى را بخور».
آنگاه خودش برمىخاست و به نماز مىایستاد و من نخودچى مىخوردم و به او مىنگریستم».
آیت الله سید صادق شیرازی اضافه می کنند که:
«تا آنجا که به یاد مىآورم والد ما، همیشه نیمه شبها بیدار بودند و درس خارج خود را سحر آماده مىکردند. در اواخر حیاتشان که کسالت داشتند و از شدت درد یا تنگى نفس خوابشان نمىبرد و شاید یکى دو ساعت مانده به سحر بر اثر فشار خستگى به خواب مىرفتند، هنگام سحر بیدار مىشدند و هر چند نزدیکانشان مىگفتند: قدرى بیشتر بخوابید، مىگفتند: خوابم نمىبرد.
چنین کودکى که از خردسالى سحرگاه به شوق خوردن نخودچى، عبادت شبانه مادر پارساى خود را تماشا مىکرد، از همان خردسالى به سحرخیزى و شب بیدارى عادت کرد و مادر، روحِ شب زندهدارى را در خمیر مایه فرزند قرار داد. طبیعى است که سحرخیزى در خردسالى، شبزندهدارى در بزرگسالى را به صورت عادت ایشان درآورد»
بلند شو، نمیمیری!
آیت الله حق شناس می فرماید:
«خدا شاهد است که هدف بنده این است که شما را به این روایات توجه بدهم. وقت سحر بلند شو، نمیمیری! پروردگار درد را به واسطهی بیداری سحر از بدن شما جدا میکند و دنیا و آخرت شما را آباد میکند.»
و می فرماید:
«...یک قدری لاغر میشوی؛ اما آدم میشوی. بر حسب رأی دکترهای امروز لاغر شدن خیلی هم خوب است. قلب کمتر فعالیت میکند و عمر شما بیشتر میشود.»
استاد حق شناس در نقل خاطره ای می گویند:
«هنوز یادم نرفته استکه وقتی به آن جوان گفتم: باباجان! مرحوم میرزا جواد آقا فرموده است که یکساعت قبل از اذان صبح بیدار شوید، هنوز تا سحر یکساعت و نیم مانده است، تو جوانی کمی بخواب.
گفت: آقای میرز! من خیلی با خدا کار دارم!
این حرف خیلی در من اثر کرد. خیلی موعظهی خوبی بود.»
و می فرمایند:
«یکی از رفقا گفت که من حاجتی داشتم و برای برآورده شدن حاجتم سحر بیدار شدم. من میخواهم در سحر از پروردگار استمداد بجویم.
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود»
عشق دریک کلام یعنی شب زنده داری وبا معشوق خود (خداوند ) هم کلام شدن