من با دیدن این نیروهای پرشور و سربازان مخلص، آینده اسلام و حوزه های علمیه را بسیار امیدوار کننده می بینم. طلبه هایی که معنای طلبگی را دریافته اند و همت خود را برای رضای امام زمان(عج) و انجام وظایف صنفی متمرکز کرده اند، طلبه هایی که با تحمل همه سختی ها و ناملایمات، با استقامت در فهم و تبلیغ و تحقق دین و دفاع از ارزش های دینی و مبارزه با بدعت ها می کوشند و زمینه ساز ظهور حضرت مهدی(عج) می شوند، طلبه هایی که مشمول عنایات خاص خدا و امام عصر(عج) هستند: «اذا اراد الله بعبد خیرا فقهه فی الدین و ألهمه الیقین»؛ هرگاه خدا برای بنده ای خیر بخواهد او را با دین خود عمیقا آشنا می گرداند و به او یقین عنایت می کند.
من برای همه این دوستان عزیزم که با تمام وجود، در برداشتن بار مسئولیت سنگینی حوزه های علمی نقش ایفا می کند و هر یک گوشه ای از کار را بر عهده گرفته اند، از صمیم قلب دعا می کنم و از خدا می خواهم که در قیامت هم با آنان محشور باشم.
از توصیه های مکرر حاج آقا این بود که می گفت: در جبهه جنگ فرهنگی، همه نباید آرپی جی زن باشند، به همه نیروهای متخصص نیاز هست! البته نیرو باید کار آمد باشد، نه اینکه در حمله اول تلف شود.
هر کس که تجهیزات فعالیت فرهنگی، یعنی آشنایی با دین در حد کافی را در اختیار داشته باشد، متناسب با توان و ذوق خود، یک کار را عهده دار می شود؛ یکی نویسنده، یکی سخنران، یکی تحقیق و... اتفاقا اکنون پس از 15 سال بافت عمومی دوستان ما الآن همین گونه است.
در جلسه ای که دو هفته یکبار داریم و تو گاهی در آن شرکت داشته ای، انواع و اقسام توانمندی ها مشاهده می شود. صمیمیت ما با هم، مرهون همین جلسه و توجه ویژه ای حاج آقا است. این قدر با هم صمیمی هستیم که اگر از خانه هم چیزی بر داریم، احتیاج به اجازه گرفتن نداریم و این قدر هوای هم دیگر را داریم که هیچ کس احساس نگرانی نمی کند.
حاج آقا مرتب سفارش می کرد که حقوق همدیگر را رعایت کنیم و صمیمیت باعث نشود که مراعات حال هم را نکنیم. می گفت: «اگر کتاب امانی را موقع تحویل ندادی، یک آسیب بزرگ به جمع وارد کرده ای! اعتماد را از بین برده ای و خود و دیگران را از مزایای این حسن اعتماد محروم کرده ای».
برادر عزیزم 15 سال است که من در قم زندگی می کنم و طلبه هستم، ولی یک لحظه از طلبگی پشیمان یا ناراضی نبوده ام. من گرچه مثل تو صاحب امکانات رفاهی نیستم، ولی گمان می کنم که بسیار بیش از تو؛ از کاستی ها و کمبودهای زندگی لذت می برم. گرچه هنوز خانه مسکونی ندارم و اجاره نشینی می کنم، ولی افتخار شرکت در انجام وظیفه سربازی امام زمان(عج) را دارم و از شعف این سربازی در پوست خود نمی گنجم، وقتی شنیدم علامه طباطبایی هم تا اواخر عمر منزل شخصی نداشت، خیلی خیالم راحت شد. همسر من به اندازه هیچ یک از خواهرانش طلا ندارد؛ لباس و کفش چند ده هزار تومانی هم تا به حال نپوشیده است. 10 سال در یک منزل کوچک اجاره ای زندگی کرده است. ماه هایی که به مسافرت تبلیغی رفته ام، بدون من با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کرده است، ولی ده ها برابر بیش از همه زن های اشراف زاده و پولدار، احساس عزت و غرور می کند. و شوهرداری و تربیت فرزند را برای خود افتخار می داند.
همسر من یک لحظه از ازدواج با من پشیمان نشده و یک بار هم گلایه نکرده است. من به داشتن چنین همسری که با تحمل انواع سرزنش ها، متلک ها و کاستی ها به زندگی طلبگی عشق می ورزد، افتخار می کنم و او از اینکه به قول خودش خادم سرباز امام زمان(عج) است، در پوست خود نمی گنجد.
روزی که این جمله را از او شنیدم مو بر اندام من راست شد، در مقابل او سر به زیر انداختم و شرمنده شدم، اما در خلوت اشک شوق ریختم و دعایش کردم و از آن تاریخ تا کنون، هزار بار به این همه معرفت و عظمت آفرین گفته ام.
بسیاری از سؤال های عقیدتی و ابهام های موجود در ذهن من به برکت همین طلبگی حل شده است و اکنون توان پاسخ گویی روان و قانع کننده به پرسش های جامعه را دارم. من افتخار می کنم که با ترجمه و تفسیر اجمالی قرآن، نهج البلاغه، و بسیاری از کتب حدیث آشنا هستم؛ با میزان الحکمه رفاقت خاص دارم؛ یک دوره آثار شهید مطهری را مطالعه کرده ام و آرای علمی علامه طباطبایی را درک می کنم.
من امروز از ارتباط فراوان با قرآن و حدیث و شخصیت های وارسته حوزوی که موجب برکات معنوی فراوان برای من شده، به خود می بالم. درست است که مسئولیت من بسیار سنگین است و به قول تو کمر آدم را می شکند، ولی به لطف خدا امیدوارم، زیرا خدا فرموده است: «ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم».
اگر من و تو هر روز صبح به قصد یاری دین خدا سرکار برویم، در هر کاری که باشیم، خداوند ما را یاری می کند و استوار می گرداند. امدادهای غیبی خدا شامل حال ما می شود. مگر فرشتگان خدا، فقط مأمور تأیید اصحاب بدر و اُحد بودند؟ همین الان هم مؤمنان را تایید می کنند و رعب در دل دشمنان می افکنند.
من معتقدم، همان گونه که برای آموزش فیزیک و ریاضی قواعد بهداشتی، هر 30 نفر یک معلم می خواهند، برای تعلیم و تربیت دینی هم، هر 30 نفر یک معلم دین شناس وارسته نیاز دارند. با این حساب فقط برای کشور خودمان چند صد هزار طلبه دیگر احتیاج داریم! تو ممکن است جمعیت فراوان طلاب را که در درس فلان عالم بزرگ شرکت می کنند، دیده باشید، ولی در کنار آن باید تقاضای فراوان بشریت را برای استفاده از روحانی ببینی. در کشور خودمان شهرها، روستاها، ادارات، مدارس، مساجد، هیئات، مراکز تحقیقاتی و دانشگاه ها و... همه طالب و متقاضی روحانی هستند... .
در کشورهای دیگر هم، دانشگاه های معتبر دنیا، متقاضی استاد اسلام شناسی یا شیعه شناسی هستند، مردم و مسلمان های سراسر جهان به مبلّغ نیاز دارند و این در حالی است که تعداد قابل توجهی از شخصیت های تراز اول حوزه ما در حوادث قبل و پس از انقلاب، یا به شهادت رسیدند و یا برحسب وظیفه به مشاغل دیگر روی آوردند.
استقبال از حوزه هم در میان جوانان بسیار کم است، هر سال بیش از 5/1 میلیون نفر متقاضی ورود به دانشگاه هستند که چند صد هزار نفر از آنان جذب می شوند، ولی اقبال نسبت به حوزه بسیار کم است و هر سال فقط چند هزار نفر در سراسر ایران جذب حوزه می شوند. نرخ ریزش همین تعداد اندک طلبه هم بسیار بالا است. خلاصه اینکه به نظر من نیاز به نیروی حوزوی بسیار زیاد است.
پیامبر اکرم(ص) به امیر مؤمنان فرمودند: «اگر یک نفر به دست تو هدایت شود، از آنچه خورشید بر آن می تابد، ارزنده تر است»؛ یعنی تأمین نیاز به حقیقت و هدایت برای انسان، از تأمین همه نیازهای مادی ارزشمندتر است. همه نیازهای مادی ما به جسم بازگشت دارد و در ترکیب وجودی ما، جسم به منزله الاغ و مرکب حمل روح است. اگر انسانیت ما ضعیف، نحیف و ناتوان باشد، چه فایده از پروار کردن آن مرکب؟
برادر عزیزم! نیاز به تربیت در جامعه امروز، بسیار روشن است و فقط کودکان و کوته فکران هستند که انسان را به خور و خواب و خشم و شهوت تفسیر می کنند. دستگاه عظیم آموزش و پرورش در همه کشورها ناظر به همین نیاز تشکیل شده و باید تقویت هم بشود. کار ما طلبه ها هم معلّمی است. چطور شخصیت یک معلم یا استاد دانشگاه موجه و محترم است؟ طلبه ها هم به دنبال تعلیم و تربیت هستند و سطح فکر و فرهنگ جامعه را بالا می برند. البته نه فرهنگ لذت طلبی مادی و تولید 400 رقم پنیر یا صدها قلم شکلات و دسر و شیرینی و بستنی و محصول غذایی یا...
این تولیدات حاصل فرهنگ ماده گرا و لذت جویی بشر امروز در تمدن غربی است، منظور من از فرهنگ، فرهنگ استفاده از معرفت است و توجه به ابدیت و دریافت حقیقت و تجربه معنویت و رسیدن به انسانیت. منظور من از فرهنگ، فرهنگ اسلام است که به رشد نیمه پنهان وجود انسان اهمیتی بسیار بیش از بهره گیری جسم او می دهد و انسان را به کام گیری از لذایذ و غوطه وری در خوشی ها و غفلت ها معنی نمی کند.
برادر عزیز! استاد دانشگاه معمولاً نیاز علمی دانشجوی خود را و نیاز علمی اجتماع را در نظر می گیرد و در وجود خود برای رفع این نیاز احساس مسئولیت می کند. شاید تمام هم و غم او انتقال توده ای از اطلاعات به ذهن مخاطب است، اما روحانی علاوه بر آنکه وظیفه ارائه انبوهی از گزاره ها به فضای ذهن مخاطب را دارد، وظیفه تربیت را نیز بر دوش دارد؛ یعنی روحانی باید با دل و جان مخاطب هم ارتباط برقرار کند و تمایلات و انگیزه ها و حساسیت ها و اراده های او را هم باید تحت تأثیر قرار دهد. تعلیم و تربیت یا به قول قرآن تعلیم و تزکیه، دو وظیفه همدوش برای حوزویان است که دو دغدغه و دو مسئولیت برای آنها ایجاد می کند. معلم موفق در کلاس درس، معلمی است که بتواند بیشترین گزاره ها را با کمترین زحمت، به ذهن دانشجوی خود سرازیر کند، اما مربی موفق در مَسند تربیت، کسی است که بیشترین انگیزش را در جان مخاطب خود ایجاد کرده باشد.
لازم نیست یک واعظ بر سر منبر، حتما مطالب جدید بگوید، دغدغه اصلی او آموزش نیست. واعظ موفق کسی است که وقتی از منبر او استفاده کردیم، تصمیم قاطع گرفته باشیم که عوض شویم و خود را درست کنیم. تأثیر کلام واعظ در اراده و تصمیم گیری های ما است. البته گاهی مطالب نو و تازه هم می گوید. به این ترتیب، متوجه می شوی که از این جهت رسالت حوزه دو برابر رسالت دانشگاه است. شاید دانشجو یا استاد دانشگاه بتواند برای خود یک زندگی علمی تشکیل دهد، ولی طلبه یا استاد حوزه، باید یک زندگی گسترده دینی داشته باشد و در همه ابعاد رشد کند. ارتباط با توده مردم، اخلاق محمدی(ص)، تواضع، توجه به نیازهای عموم مردم، سر زدن به همسایه ها و خبرگیری از او، شرکت در غم و شادی دیگران، صله ارحام، سلام کردن به کودکان، پاسخ دادن به پرسش یک جوان، راهنمایی یک نیازمند، حتی تلاش برای رفع مشکلات مادی مردم و...، از وظایف یک طلبه است که باید برای انجام آن وقت بگذارد. روحانی با فرهنگ عمومی ارتباط برقرار می کند و نمی تواند در یک فضای علمی تخصصی باقی بماند، زیرا دو رسالت را با هم باید انجام دهد؛ تعلیم و تربیت.
راز موفقیّت پیامبر اکرم(ص) در تغییر فرهنگ جاهلیت نیز همین بود. اکنون در برخی از شهرستان ها و محله های کشور خود، به عیان شاهد هستیم که وجود یک روحانی وارسته عامل، چقدر در فرهنگ عمومی مردم تأثیر داشته، هر چند آن روحانی قدرت بیان فوق العاده ای نداشته باشد و از نظر علمی متوسط باشد! آیا تنها عامل جذب مردم و تأثیرگذاری بر آنها کرّ و فرّ علمی و قدرت بیان است؟ من اصلاً اینگونه فکر نمی کنم.
امام صادق(ع) فرمودند: «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم»؛ مردم را با غیر زبان (به راه خدا) دعوت کنید. معلوم می شود که تأثیرگذاری عمل در دعوت به سمت حقیقت بسیار بیشتر است. بنابراین، اگر من در ضمن کار علمی و فعالیت درسی و تحصیلی به کارهای دیگر هم می پردازم، بر من عیب نگیر.
رهبر انقلاب با این مشغولیت کاری که دارد، برنامه سرکشی به خانواده های شهدا و مردم مستضعف را ترک نکرده است. برای جوانان خطبه عقد می خواند و ارتباطات مردمی فراوان دارد و همین ها موجب محبوبیت و تأثیرگذاری ایشان در میان مردم و جوانان است. طلبه باید همه دستورات دین را با هم انجام دهد، نمی شود فقط به توصیه علم آموزی عمل کند و توجه به همسایه را رها کند.
برادر عزیزم! اگر بخواهیم یک ساختمان بسازیم، به چند نیرو احتیاج داریم؛ مهندس، معمار، کارگر، لوله کش، برقکار، نقاش و...؟ حال اگر بخواهیم یک جامعه اسلامی بسازیم و یک تمدن تاریخی را براساس اسلام بنا کنیم، به چند نیروی دین باورِ زمان آگاهِ وارسته احتیاج داریم؟ این نیروها از کجا باید تأمین شود؟
فرهنگ و تربیت جامعه به متولی نیاز دارد. در محیط کوچک خانواده، خدای متعال یک عنصر فرهنگی و تربیتی (مادر) را در کنار یک عنصر اقتصادی که پدر نام دارد، قرار داده و پدر را مأمور کرده تا نگرانی اقتصادی خانواده را برطرف سازد تا مادر فارغ البال و بدون دغدغه معیشت، به وظیفه تربیت بپردازد. در محیط بزرگ جامعه، آیا به یک نهاد فرهنگی و تربیتی نیاز نیست؟
من هم مثل تو و مثل همه انسان ها علاقه دارم از همه علوم سر در بیاورم؛ فیزیک، ریاضی، پزشکی و کارگردانی بلد باشم و همه هنرها و حرفه ها را تجربه کنم، اما با این فعالیّت بزرگی که انتخاب کرده ام، چقدر فرصت پرداختن به امور متفرقه را دارم؟ من فکر می کنم که اگر در ضمن دروس حوزوی رشته پزشکی را می خواندم، نه پزشک خوبی بودم و نه روحانی موفقی؛ گرچه پرستیژ اجتماعی و پُز ویژه ای برای خود به دست آورده بودم. من از اینکه ریاضی و شیمی بلد نیستم، احساس حقارت نمی کنم و از اینکه دانشگاه نرفته ام، پشیمان نیستم و غصه نمی خورم، زیرا یک مسئولیت مهم دیگر را انجام می دهم، مگر با یک دست چند هندوانه می توان برداشت؟
روحانیت تنها نهاد اجتماعی ای است که خداوند مستقیما برای تأمین کادر آن اقدام کرده است. خدای جهان برای نیاز جامعه به کسب و تجارت یا پزشکی و مهندسی یا رانندگی و آهنگری، به صورت مستقیم نیرو نفرستاده است، اما برای رفع نیاز بشر به دین، اخلاق و معنویت 124000 انسان صالح ارسال داشته و آنها را به گونه های مختلف تأیید کرده است.
روحانیت تنها نهاد اجتماعی ای است که خداوند به تکمیل نیروی آن فرمان داده است و در آیه 122 سوره توبه خدا فرموده است: «ما کان المؤمنون لینفروا کافه فلولا نفرمن کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلّهم یحذرون؛ یعنی همه مؤمنان که نمی توانند از خانه و کاشانه خود کوچ کنند [و به تأمین این نیاز بپردازند]، ولی لااقل باید در میان جامعه از هر گروهی دسته ای کوچ کنند، تا با دین خدا آشنایی عمیق پیدا کنند و پس از آنکه به سوی قوم خود بازگشتند، آنها را از خدا بترسانند، شاید که آنها حذر کنند.»
در این آیه خداوند به تشکیل یک صنف و نهاد اجتماعی فرمان داده، نهادی که مسئولیت فهم عمیق دین و پاسداری از آن را بر عهده داشته باشد و با ارتباط با مردم اخلاق عملی آنها را اصلاح کند و معرفت آنها به خداوند را افزون کند. فهم دین، تبلیغ دین، اجرای دین و دفاع از دین، وظایف این نهاد است که خداوند به تشکیل آن امر کرده است.
من امروز به شجره نامه صنفی خود که به دست قدرت خدا مهره چینی شده است، افتخار می کنم. عالمان ربّانی و مردان خدا در شمار پدران صنفی طلاب علوم دینی هستند. کتاب ها و رساله هایی که درباره عالمان بزرگ اسلام نوشته شده، نشان می دهد که همه آنها دوره طلبگی را گذرانیده اند و سپس در شمار عالمان بزرگ قرار گرفته اند. طلبگی سلسله ای است متصل به عالمان بزرگ تا دوره امامان و سپس خود امامان، و امامان خود ادامه دهنده وجودی و تربیتی پیامبران هستند، نسب نامه طلاب به مردان بزرگ تاریخ منتهی می شود و صف طولانی روحانیت تاریخ، قافله سالاری مانند نوح و ابراهیم دارد.
طلبه از نظر صنفی و شغلی از تبار پیامبران است و سلاله ابراهیم، موسی، عسیی، محمد و وارث علی، فاطمه، حسین و این افتخارآمیز است و مسئولیت آفرین.
نیاکان صنفی من انبیا و اولیا هستند؛ یعنی وظایفی را که آنها بر دوش داشته اند و خدمتی که آنها در جامعه انجام می داده اند، امروز من بر عهده گرفته ام. پیامبران خدا به واسطه وحی با پیام خدا آشنا شدند، ما نیز در دوره تحصیل خود با سخن خدا آشنایی می شویم. پیامبران، مردم را به خدا و تقوی دعوت می کردند، و سخن خدا را به مردم انتقال می دادند، ما هم همین خدمت اجتماعی را برگزیده ایم پیامبران در راه دفاع از دین و تحقق ارزش های الهی کوشیدند، وظیفه ما نیز همین است. پیامبران به تعلیم و تربیت و هدایت مردم پرداختند.
ما هم در همین مسیر گام برمی داریم. پیامبران بدون توقع پاداش، در معرض آزار و توهین و تمسخر مردم قرار گرفتند، ما هم باید انتظار این همه را داشته باشیم و تحمل آن را از پیامبران بیاموزیم، پس اگر گفتیم که همکار امام زمان هستم، گزافه نگفتم، تعجب نکن من افتخار می کنم که از ذرّیه صنفی اولیای برگزیده خدا هستم و توهم دعا کن که خلف صالحی باشم.
از میان همه نعمت ها، خدا تنها بر نعمت بعثت پیامبر منت گذاشته است، و فقط این یک نعمت را به رخ انسان کشیده است. بعثت پیامبر برای تلاوت آیات بر مردم و تعلیم و تزکیه آنها، و مگر امروز وظیفه من غیر از این است!؟
خدمتی که من باید به جامعه عرضه کنم، رفع مهم ترین و حیاتی ترین نیاز انسان ها است. نیاز انسان به معنی، نیاز انسان به انسانیت، نیاز انسان به خدا، و من باید مردم را با مهم ترین حقیقت هستی، یعنی خدا آشنا کنم.
اگر ارزش علوم را به موضوعشان بدانیم، علوم حوزوی ارزشمندترین علوم هستند، مثلاً یک دبّاغ با پوست حیوان مرده سروکار دارد، موضوع کار یک پزشک، جسم انسان زنده است، اما موضوع علوم حوزوی خداست و روح انسان که برترین موضوعات است. البته مشخص است که علم بدون عمل وبال گردن انسان و حجاب اکبر است، ولی به هر حال عمل بدون علم و معرفت هم ارزش کامل ندارد، به قول حضرت امام(ره) باید وارد این حجاب شد و آن را درید.
چند روز پیش پسر حاج آقا ولی را دیدم که سال گذشته در دانشگاه قبول شده بود. می گفت علاقه دارد که به حوزه بیاید و در آنجا مشغول شود. چند ساعت با هم صحبت کردیم. هدف اصلی او از آمدن به حوزه، آشنایی با محتوای دین و قرار گرفتن در محیط خودسازی بود. می گفت محیط دانشگاه ما، برای رشد و تکامل معنوی مناسب نیست و آدم گرفتار غفلت می شود. من ضمن اینکه با دیدگاه او مخالفت کردم، او را در انتخاب حوزه تشویق کردم. به او گفتم: من هم اوایل فکر می کردم با ورود به حوزه و قرار گرفتن در مدرسه علمیه از شر شیطان و هوای نفس خلاص می شوم. اما شیطان هم با من به حوزه آمد و الآن هم دارد با من درس می خواند! «شیطان العلما اعلم الشیاطین، شیطان الفقها افقه الشیاطین شیطان الزهاد ازهد الشیاطین».
اگر وظیفه ما خواندن درس دانشگاه باشد، رهاکردن دانشگاه و رفتن به حوزه، خود تبعیّت از شیطان است، نه اطاعت از خدا و انجام وظیفه.
خودسازی با اطاعت فرمان خدا و بندگی خالصانه حاصل می شود، نه با تغییر محیط؛ به علاوه اگر تو در محیط دیگری هستی که برای مبارزه با هوای نفس زحمت بیشتری را باید متحمل شوی، به همان نسبت رشد بیشتری هم می کنی و تلاش بیشتر ثمره فراروان تری برای تو دارد.
خدای شکور أجر نیکوکاران را ضایع نمی گرداند و مقدار سعی تو را در مقایسه با کسی که در محیط پاک تری است می بیند و ارج می نهد. چه بسا کاسب یا پینه دوزی که از نظر درجات معنوی و رشد انسانی از مرجع تقلید و آیت الله العظمی جلوتر باشد. بندگی خدا به اسم، عنوان و شهرت نیست، به معرفت و اطاعات است که با عمل حاصل می شود.
این که می گویی به حوزه می روم تا خودسازی کنم، گرچه نشان از نگرانی خاطر بسیار مبارکی در وجود تو است و علامت زنده بودن فطرت خداجویی و حقیقت طلبی در نهاد تو است، اما باید اینگونه تکمیل شود که وظیفه خودسازی فقط وظیفه حوزویان نیست، ما قبل از آنکه به حوزه بیاییم وظیفه خودسازی داشته ایم.
حتی اگر حوزه هم نمی آمدیم و بر شغل دیگری داشتیم، می توانستیم و می بایست که خودسازی کنم. بسیاری از اصحاب پیامبر اکرم(ص) مشاغل ساده اجتماعی داشتند، ولی درجات بلند معرفت و معنویت را هم پیموده بودند. مگر ابوذر غفاری جز یک روستایی ساده بود؟ مگر میثم تمار خرمافروش نبود؟
در عصر خودمان، پیر پالان دوز، شیخ رجبعلی خیاط، مرحوم حدّاد و دیگران، مگر جزو اولیای خدا نبودند؟
پس وظیفه تهذیب نفس مربوط به بعد انسانی ماست، نه بعد صنفی، گرچه تأیید می کنم که زمینه های رشد معنوی در حوزه فراهم تر است، تذکر مستمر، فراغت بال، ارتباط با شخصیت های وارسته، انس با منابع مهم معرفت و... در این زمینه سازی مؤثر هستند.
اما علی رغم همه این مسائل، او را به آمدن به حوزه تشویق کردم. علی رغم اینکه به نیاز دانشگاه به نیروهای متدین و متخصص آگاه هستم،، علی رغم اینکه اهمیت رشته تحصیلی او را هم به خوبی می دانم؛ می دانی چرا؟
چون اولاً نیاز حوزه را به داشتن نیروی کارآمد، بسیار بیشتر از دانشگاه می دانم. ثانیا موانع ورود به حوزه آنقدر زیاد است که با این همه نیاز، در جذب علاقه مندان ناکام است. دانشگاه بالاخره نیروی خود را جذب می کند، اما حوزه بسیاری از موجودی خود را هم از دست می دهد، اگر یک روز ما به پزشک یا مهندس نیاز داشته باشیم، از سایر کشورها هم می توانیم تأمین کنیم؛ مثل آنکه در زمان جنگ پزشک پاکستانی و تایلندی در کشور، فراوان بود. اما برای تأمین نیاز به روحانی به کجا باید رو بیاوریم؟
علاوه بر این نیروی متعهدی که باید به دانشگاه راه یابد و متخصص بسیجی گردد، به دست همت عالمان وارسته تربیت می شود. به او گفتم تو اگر به دانشگاه بروی تنها یک نیرو برای دفاع از اسلام هستی، ولی اگر در حوزه موفقیت پیدا کنی، می توانی ده ها نیرو برای حمایت از مکتب اهل بیت تربیت کنی.
سخنم خیلی طولانی شد. ان شاء الله حوصله ات سر نرفته باشد. راستش علاقه تو به این مباحث، مرا وادار به پرگویی می کند. امیدوارم به زودی تو را ببینم و از نزدیک با هم گفت وگو کنیم. کتاب ارزشمند «حوزه» اثر استاد مصباح را برایت ارسال می کنم. در اوقات فراغت آن را مطالعه کن و نظراتت را برایم بنویس. به همه بستگان هم سلام برسان.
برادرت، حسن
بعد اون کتاب پاراگراف آخر رو هم می خواید زحمت بکشید برامون بفرستید دیگه نه :D