سلام آقا !

شب از نیمه گذشته است و نسیم خنکی که دارد از زیر پرده توری پنجره می خزد روی چشم های خسته ام، صدای مناجاتی را آورده با خودش، که حتم، از مسجد محل، بلند است. صدا، هوایی ام کرده است و یادم آورده است مناجات های سحرهای حرم امام رضا (ع) را و فکرم را کشانده است به شما و مناجاتی که لابد، همین حالا، در گوشه ای از همین زمین با حضرت معبود دارید...


قربان عبادتتان آقا؛ که به برکتش، زمین و آسمان پا برجاست و خدا به واسطه اش می نازد. به فرشته های دل خور از خلقت بنی آدم؛ که «الم اقل لکم انی اعلم غیب السماوات و الارض ) (1) و تبارک الله از وجود شما، که غیبت آسمان است و زمین؛ و خودشان به حال آن ها که (یومنون بالغیب ) هستند و خودش به حال ما که ایمان داریم به شما، آقای غایب از نظر!

اصلاً!...قربان وجودتان آقا؛ که اگر - زبانم لال - نبودید ( لساخت الارض باهلها) (2) می شد؛ و راستی وقتی عرق شرم، خجلت زده را آب می کند و فرو می بردش به زمین، وای از زمانی که زمین، خود، آب شود از شرم بی آبرویی...

قربان کرامتتان آقا؛ که چنین حق بزرگی به گردنمان دارید و کوچک ترین منتی نمی گذارید بر ما و تذکر تان هم نه مستقیم و صریح، که در لفافه الفبای زیارت است. آن جا که در توقیعی به «محمد حمیری»، یادمان دادید هرگاه دلمان هوایتان را کرد، شما را به لحظاتی که به نماز ایستاده اید، سلام دهید، تا یادمان باشد که از برکت عبادت های شماست که هدف خلقت، تأمین است و آفرینش، برپاست و وجود طفیلی ما در سایه سار لطفتان برقرار است.

پس، «السلام علیک حین تصلی و تقنت؛ السلام علیک حین ترکع وتسجد؛ السلام علیک حین تهلل و تکبر...» (3)

سلام های بی ارزش من اگر لیاقت پاسخ ندارند، لااقل، محض خاطر سلام های سفارشی خودتان، نگاهم کنید. که نگاهتان را، این روزها، بیش تر از گذشته محتاجم. این روزها که صبح و شب را گم کرده ام در پیچاپیچ مشغله ها؛ و نیت های صاف و خالصم را گم کرده ام در انبوه نیت هایی که خرده شیشه هایشان، ترسم آخر دست دلم را ببرند از دامان شما...

حالا که شهر و مردمانش، زیر چادر سیاه شب خوابیده اند، حالا که نور وجودتان در تاریکی و سکوت شب، از هر نوری برایم ملموس تر است، بگذارید اعتراف کنم که این روزهای شنیدن و خواندن و گفتن و نوشتن از شما، بیش تر از همیشه ترس آن را دارم که مبادا از بهشت رضایتتان رانده شوم. مخلصانه کار کردن، سخت است آقا؛ خیلی سخت...

خودمانیم آقا، اگر همه آنها که ادعای یاوری شما را دارند؛ مثل من هستند، اجرک الله فیما یصیبک منا! (4)

حقیقتش را بخواهید ما - مدعیان دین و مذهب - از یک نگاه سه دسته ایم.

یک عده مان فقط «دین دار» یم. نمازمان را می خوانیم و روزه مان را می گیریم؛ اگر هم خیلی به خدا لطف داشته باشیم. حساب خمس و زکاتمان را هم داریم؛ اما به جامعه که می رسیم، دغدغه های دینی مان، «کان لم یکن می شود، گویی نیست.» کاری نداریم هم کلاسی مان، هم کارمان، هم سایه مان، اهل نماز و روزه هست یا نه. شعارمان هم این است که «هر کس را در قبر خودش می گذارند

یک عده دیگرمان، فقط «دین یار» یم. صبح تا شب دنبال آشتی دادن با خدا هستیم، تبلیغ می رویم، تدریس می کنیم، کتاب می نویسیم، فیلم می سازیم، وبلاگ می زنیم... خلاصه هر کاری که از دستمان بر آید، انجام می دهیم تا مردم را بفرستیم به بهشت؛ اما خودمان هنوز نمی توانیم دو رکعت نماز با توجه بخوانیم! روضه خوان خوبی هستیم؛ اما نمی توانیم دو قطره اشک بریزیم. خیالمان هم به این خوش است که «عبادت، فقط نماز و روزه نیست

حال و روز دسته سوممان، البته، بدتر از قبلی هاست. این عده مان، هم دین داریم و هم دین یار؛ اما نه در این اخلاص داریم و نه در آن... و کاش فقط این بود؛ اما روایت عجیبی که از جدتان، امام صادق (ع) نقل شده است، می لرزاند تن آدمی را. آنجا که مردم را در قبال شما - خاندان رسول الله (ص) - سه دست دانست و فرمود: «افترق الناس فینا علی ثلاث فرق، فرقه احبونا انتظار قائمنا لیصیبوا من دنیانا فقالوا و حفظوا کلامنا و قصروا عن فعلنا فسیحشرهم الله الی النار، و فرقه احبونا و سمعوا کلامنا و لم یقصروا عن فعلنا لیستاکلوا الناس بنا فیملا الله بطونهم نارا یسلط علیهم الجوع و العطش، و فرقه احبونا وحفظوا قولنا و اطاعوا امرنا و لم یخالفوا فعلنا فاولئک منا و نحن منهم؛ (5) مردم درباره ما سه دسته شدند، عده ای دوستدار ما هستند و در انتظار قائم ما به سر می برند تا از دنیای ما برخوردار شوند. این عده، کلام ما را نقل می کنند و حفظ می نمایند؛ اما از عمل به فعل ما کوتاهی می کنند. خداوند آنها را به سوی جهنم خواهد برد. عده ای دیگر ما را دوست دارند و به کلام ما گوش می سپارند و از فرمان ما اطاعت می کنند تا از این طریق، [اموال ] مردم را بخورند. پس خداوند درون آنها را پر از آتش می کند و گرسنگی و تشنگی را بر آنها چیره می گرداند. اما دسته سوم، کسانی هستند که ما را دوست دارند، سخنان ما را به جان می سپارند و از ما نافرمانی نمی کنند. پس آنها از ما هستند و ما از ایشانیم.» دسته دومی که جدتان (ع) توصیف کرده اند. گویی توصیف همین عده از ماست... و نعوذ بالله از آن حالت خباثتی که حب شما و اطاعت از گفتار و کردار شما را دستاویزی کند برای دریدن مردم...

البته این میان همیشه یک دسته دیگر هم هستند: «دین داران و دین یاران مخلص »؛ که اگر جدای از گروه های قبل آوردمشان، برای این که خودتان یادمان داده اید که آنان را نه مثل خودمان، که از «اولیاء الله» بدانیم؛ و الحق، که اگر کسی برسد به این مقام، (السابقون السابقون) (6) است...

و شما - خاندان نبوت و امامت و عصمت (ع) - نمونه اتم اولیاءالله اید. شما همان هایید که در فرازهای ابتدایی دعای ندبه، خدا را به قضایی که بر آن ها جاری شده حمد می کنیم و آنان را اولیای خدا می خوانیم و در وصفشان می گوییم. «الذین استخلصتهم لنفسک و دینک».(7) جانم فدایتان که چه سختی ها و رنج هایی را در مسیر دین داری و دین یاری به تن خریدید تا کلمه الله، همیشه عُلیا بماند. (8) و این عجیب نیست؛ چرا که مقتدایتان را آن مادر مظلومانه می دانید که در مسیر خدا و دین خدا، آلام و زخم هایی به روح و جسمش نشست که به فرموده خودش، «اگر به روز روشن می نشست، شب تار می شد...»

و خوش به حال آن ها که با اخلاص در دین داری و دین یاری، در مسیر شما گام برداشتند و خودشان را به صف اولیاء الله رساندند. خوش به حال مجدد دین نبوی، «امام روح الله »؛ که محکم و استوار به میدان آمد و برای اعتلای دین خدا، کمر همت بست و طلیعه ظهور را بر افق تاریک جهان نشاند. کاش ما هم می آموختیم که عابدانه و مخلصانه، با تبعیت از نائبتان، صدای انقلاب اسلامیمان را به گوش جهانیان برسانیم و از این ره گذر، آمدنتان را زمینه سازی کنیم.

آقا، دعامان کنید - مثل همیشه و بیش تر از همیشه - تا دنیای ظلمت زده ما، شهر شب دیده ای باشد در آستانه صبح...